_-_-_-عشقولانه ي غمگين-_-_-_


ســـــربه ھــــــــوایی ھـــــای یــــــک دخــــ♥ــتر ســـــر به زیــــــر!!

هستــــــــــی...؟نیســـــــــت.......!!!!!

-اين اشکها از قلبي ست که شبيه دخترکي لجباز،فقط توراميخواهد...ازبازي باخاطرات خسته شده...!

 

-ببار باران سفرکرده اي دارم،که يادم رفته پشت پايش آب بريزم...!

 

-از حقيقت هاي تلخ خسته ام...يک دروغ شيرين بگو،"بگو دوستت دارم".

 

-گاهي به سرم ميزند،بزنم زير همه چيز وهمه چيز!اما سر،که کاره اي نيست،اين "دل"است که فرمانروايي ميکند...!

 

-براي تو ميميرم...تو فقط وانمود کن که تب کرده اي...همين کافيست..!

 

-تو+خاطراتت+دستانت+لبخندت+عشقت...!چند نفر به يک نفر؟!

 

-خورشيد را درآغوش گرفته اي،پاهايت رابه بوسه دريا سپرده اي،موهايت رابه دست نسيم...چه خوش غيرتم من!

 

 

-دلي که اندوه دارد،نيازبه شانه دارد نه نصيحت...کاش همه ميفهميدند..!


|شنبه 21 ارديبهشت 1392| 13|ھســ♥ــتی|